معنی شهری در جنوب غربی مشهد

لغت نامه دهخدا

مشهد

مشهد. [م َ هََ](اِخ) دهی از دهستان خرقان غربی است که در بخش آوج شهرستان قزوین قرار گرفته و 236 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

مشهد. [م َ هََ](ع اِ) جای حاضر آمدن مردمان.(منتهی الارب)(آنندراج). جای حاضر شدن.(غیاث). جای گرد آمدن. ج، مَشاهِد.(مهذب الاسماء). محضر مردم.(از اقرب الموارد). محضر. محضر مردمان و مجمع آنان. جای حضور مردم. ج، مشاهد.(یادداشت مؤلف). || حضور. پیش. مقابل. پیشگاه. پیش رو. پیش چشم: این جواب به مشهد من که عبدالغفارم داد.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 127). مأمون را گفت: نذر کرده بودی به مشهد من... ولیعهد از علویان کنی.(تاریخ بیهقی ایضاً ص 135). در خواهد تا آن شرطها و سوگندان را که در عهدنامه نبشته آمده است بتمامی بر زبان براند به مشهد حاضران.(تاریخ بیهقی ایضاً ص 212). وقت بستن عهد با خانیان آنچه رود به مشهد وی باشد.(تاریخ بیهقی ایضاً ص 684). || جای اثبات دعوی به مهر و گواهی اهالی.(منتهی الارب)(آنندراج). || شهادتگاه و قبرستان شهیدان.(غیاث)(آنندراج). جای استشهاد شهید.(ازاقرب الموارد). آنجا که شهیدی شهید شده است. شهادت گاه. شهادت جای. مقبره. گورگاه. تربت. قبر. گور. روضه.محل شهادت. ج، مشاهد.(یادداشت مؤلف):
رسیده آفت نشبیل او به هر کامی
نهاده کشته ٔ آسیب او به هر مشهد.
منجیک.
از آن جمله آنکه مشهد علی بن موسی الرضا(ع)... آبادان کرده بود سوری در آن زیادتهای بسیار فرموده بود.(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 420). و او را هم در پهلوی هارون الرشید دفن کردند. و آنجا مشهد است.(مجمل التواریخ و القصص ص 352).
ازکشتگان زنده زآن سو هزار مشهد
وز ساکنان ره رو زین سو هزار معشر.
خاقانی(دیوان چ سجادی ص 188).
پس به کوفه مشهد پاک امیرالنحل را
همچو جیش نحل جوش انسی وجان دیده اند.
خاقانی.
بر تربت هر دو زار نالید
در مشهد هر دو روی مالید.
نظامی.
نهاد آن مهد را بر دوش شاهان
به مشهد برد وقت صبحگاهان.
نظامی.
مضی احمدبن فارس فی صفر سنه 395 بالری و دفن بها مقابل مشهد قاضی القضاه ابی الحسن علی بن عبدالعزیز.(معجم الادباء ج 2 ص 12). عضدالدوله در بغداد در سنه ٔ... به صرع درگذشت و به مشهد امیرالمؤمنین علی رضی اﷲعنه مدفون شد.(تاریخ گزیده ص 422).
- مشهد حائری، روضه ٔ حضرت امام حسین علیه السلام:... گور حسین بن علی المرتضی سبط رسول اﷲ(ص) را خراب کرد چنانکه زمین را شخم زدند ومردم را از زیارت کردن و مجاور شدن منع نمودند و آب در صحرا افکندند تا گور بکلی باطل گردد چندانکه گوربود آب بازایستاد و بدانجا نرسید، بدین سبب او را مشهد حائری خواندند.(تاریخ گزیده ص 324).

مشهد. [م ُ هَِ](ع ص)زن که شوی او حاضر باشد نزد او، خلاف مغیبه.(منتهی الارب)(مهذب الأسماء)(آنندراج)(از اقرب الموارد).

مشهد. [م ُ هََ](ع ص) کشته شده بی قصاص و دیت.(منتهی الارب)(آنندراج). کشته شده در راه خدا.(اقرب الموارد).

مشهد. [م َ هََ](اِخ) دهی از دهستان حبله روداست که در بخش فیروزکوه شهرستان دماوند واقع است و 300 تن سکنه دارد.(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).

فرهنگ فارسی هوشیار

باد جنوب غربی

باد فرودین

فارسی به آلمانی

باد جنوب غربی

Südwest, Südwesten (m), Südwestlich

معادل ابجد

شهری در جنوب غربی مشهد

2341

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری